شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند
به گـفتههایموثـق روایت است اینجا نفس کشیدنمانهم عبادت است اینجا
به کاسه و به کـف دست اکـتـفا نکـنید که رود و چشمه نه دریای حاجت است اینجا
بیابه مجلس شمس الشموس ونیت کن که بـودن تو یقـیـناً زیارت است اینجا
بیارحاجت خود را که وقت باران است کهلحظه لحظه شب استجابت است اینجا
بگـیـردامن خـورشید عـشقعـالـم را گـداییام بکـنی اوجعـزّت استاینجا
رسـیدهام به حـرم با دوچـشم بـارانـی شـب ولادت آقـا قـیـامـت است ایـنـجا سلام حضرت سلطان سلام حضرت عشق
هزارمرتبهعرض ادب به ساحت عشق
کـریـم گرکه تو بـاشـی گـدا نمیمـاند توسـفـره پـهـن کـنی بینـوا نمیمـاند
کـنـار پـنـجـره فـولاد تو امـام رئـوف بـدون شـک نگـرفـتـه شـفـا نـمیمـاند شفاست پشت شفا پسدلیل آناین است نــقـارهخـانـه تـو بـیصـدا نـمـیمـاند
اگرنگـاه خودت را بگـیری ازعـالـم بـجـان فـاطـمه حاجـت روا نمیمـاند!
اگـرکه نـام تو را آشـنـا صدا بـزنـیـم کـنــار نــام تـو نـام آشــنــا نـمـیمـاند
میان ایـنهـمـه زائر که در کـنار توأند کـسـینـرفـتـه به کربوبـلا نمیمـاند
توچـشمهای توزلالی تومثل بـارانی
امــام هـشـتـمـی وپــادشــاه ایــرانــی توآنکه دردل هردل سپرده محبوباست مرابخر که دراین سینه قلبم آشوب است
نمک بریز ز چشمت بکن نمکگیرم که پای سفرۀ چشم تورزق من خوب است
خداعلی وعلیهمعلی توهم کهعلی چقدرنام علی درحرم طلاکوب است
فـدای صحـن وسرایت فـدای ایـوانت بهشتهم دم ایوان طلات مجذوب است
چقدر شأن تو بالاست هرکسی ازدور سلام هم بدهد زائر تو محـسوب است
زکار شیخ بهـایی دو عـالم حـیـرانـند فقط زلطف تو بوده اگر که اعجوبهست
شنـیدهام که به اوگـفـتهای که تابه ابد
گـنـاهـکـارنـیـایـد حــرم کـجـا بــرود
بروی شانهات آقا عـبای سلـطانیست فدای لحن صدایت شوم که قرآنیست
به حوضآب وبه فـوارۀ حرم سوگند که چشمهای من اینجا همیشهبارانیست شکوهکوه وبلندایعرش وفرش وزمین زقـد وقـامت گـلـدسـتۀ توبـالا نیست
زگنبد وحرمت خوب میشود فهـمید که این حرم همهاش کار دست ایرانیست
بدون شک فقط ازلطف چشم تو بوده که سایۀ سرمنرهبری خراسانیست
تـومـیرسی دم جـاندادن هـمه آنجـا گـواه گـفـتـۀمن پـیـرمـرد سلمانیست چه خوب ذکر تو را وقت مرگ میگیریم
همه به پای تو سر مینهیم ومیمیریم